دست من و دامان تو
به نام خدایی که زیباوکامل آفرید
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
دست من و دامان تو
طارق یعنی تو تویی که وقتی راه می افتم به سویت ، پاهایم در اختیار خودم نیست چون که قوت و ناصرش را از تو می گیرد و دستم در دست توست و مدام همانند کودکی که ترس از گم شدن دارد سفت به تو می چسبم و لحظه ای دامانت را رها نمی کنم چونکه اگر رها کنم می دانم که سر از بیراهه درمی آورم بیراهه هایی که همه هزل است و فقط مرا از تو جدا می کند پس دست در دست تو به راه می افتم تا تو حافظ من باشی که اصلا حفظ شدن جز با تو معنایی ندارد حفظ شدن یعنی دل و دیده را با تو همراه کردن و دم به دم از تو نفس گرفتن، از تو جان گرفتن برای رسیدن به تو و من به این امید به راه می افتم و می دانم که تو مرا رها نمی کنی و هر لحظه دلم را دق الباب می کنی اما این من هستم که گاهی گوشم کر شده از هزل ها و نمی شنوم اما قول فصل تو بازهم مرا به خود می آورد و باز میگردم تا بهره مند شوم از آسمان پربرکت تو و دل بکنم از زمین و برسم به سما تو،سمائی که باید سیر کنی بین طارق و نجم ثاقبش که بین الحرمینی است که خالیست از هرکیدی و هرچه می بینی عشق است و عشق.
- ۹۲/۱۰/۰۴