طلوع دیگر

به امید روزی که طلوع با حضور تو رخ دهد

طلوع دیگر

به امید روزی که طلوع با حضور تو رخ دهد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

روز را آغاز کردم . . .

شروع کردم به امید تقرب، وجه، رویت، لقاء و رضای تو

من به پا خواستم تا در تمام ثانیه هایم صلوات را ضرب کنم چرا که صلوات عملم را پاک می کند(زاکیه)

با صلوات پی در پی در جست و جوی حب خدا هستم در همه احوالم(متتابعه)

من پیوسته صلوات می فرستم تا مغفرتی طلب کنم که بعد از نه گناهی باشد، نه خطائی و نه ذنبی(متواصله)

صلوات را ضرب در اعمالم می کنم تا به برکت آن اعمالم خالص شوند(نامیه)1

صلوات رحمتی است از ارحم الراحمینی که خواسته من برای او باشم و با او باشم از همیشه تا قیامت

صلوات . . .

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

                                                                                            

1. دعای روز جمعه، صحیفه فاطمیه

  • کاظم لو

عمل یعنی هر جمعه پرونده ات به رویت امام زمانت برسد 

و 

تو هنوز لایق دیدار نشده ای . . .

  • کاظم لو

امشب تعداد بچه ها زیاد بود

هر دختری از یک طرف صدا می زد خاله . . . .

و من در دل روضه عمه و برادرزاده می خواندم و . . . .


  • کاظم لو

قران می خوانم . . . . 

در مجلس میزبانی قران می خوانم که سرنیزه بهم آموخت قرائت را

قران می خوانم.... آنقدر می خوانم تا تمام خواندن هایم "شدن" شود

  • کاظم لو

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ص  وَ الْقُرْءَانِ ذِى الذِّکْر

ص، قرآن ذی الذکر

نفسم بند می آید، صاد را نمی فهمم اما قسم به قرآنی که برای ذکر است . . .

گوش هایم را تیز می کنم، باید با تمام وجود بشنوم چرا که هنوز مبهوت قسمم

کافران امتناع کردند، مخالفت کردند، با چه چیزی.... با چه کسی

تعجب از آمدن تویی از جنس خودشان نه، آنان عظمت وحی را نادیده گرفته اند

پناه بر خدا از چشیدن چنین عذابی

قسم به قرآن که تو منذری . . .

تو پیام آور وحی هستی . . .

تو رسول خدای واحد هستی . . .

اصلا شک در این، خود عذاب است و چه بد طعمی دارد ندیدن تو و خدایت

تو عطای ربی عزیز و وهاب هستی

تو واسطه پیوند زمین و آسمانی برایم . . .

تکذیب پشت تکذیب، عذاب پی عذاب نفسم را بریده است

اِصبر، صبر می کنم، خبری در راه است

ذکر عبدی اوّاب را می شنوم، تمام وجودم توجه می شود . .   .

داوود علیه السلام، ملکیان همراه او تسبیح می کنند، خلیفه ای در عرض خدا، مصداقی از سبیل الله ...

وای بر آنان که نشنیدند ذکری به این زیبایی را

ذکری که صفحه صفحه آن دیدنی، شنیدنی و لمس کردنی است، سراسر برکت، برای متذکر شدنت

سلیمان و عطای بی حساب ربی وهاب

ایوب نعم العبد ...

ابراهیم، اسحاق، یعقوب و . . . همه برگزیده، هم خالص ، همه تذکره

چه زیبا برایم ترسیم کردی و چه نیکو به یادم آوردی، که اصلا بهشت بود وصف عبودیت بندگانت

جان می گیرم . . .

قسم می خورم تو نذیری، نذیری از جانب الهی واحد و قهار، ربی عزیز و غفار

و دعا می کنم اللهم محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد

  • کاظم لو
سه روز بود که به دیدارش می رفتم
دو روز اول آرام بود، مثل همیشه . . .
اما روز آخر ....
ناآرام بود ... رفت و برگشت های پر از اضطرار، پر از تنش و گاهی ترسناک، نمی توانستی نزدیکش شوی چه برسد که بخواهی به آغوشش بروی اما بازهم همه دوست داشتند و اگر منع محافظان نبود  آدمها قطعا به استقبالش می رفتند
پذیرای کسی نبود، این را از صدای فریادهایش می فهمیدی، از کوبندگی ضربه هایش
دقت که می کردی درونش آرام بود این را از شدت حملاتش فهمیدم، می زد، می برد، می آورد، در خود می کشید اما دورتر که می شد چنان آرام بود که گویا اصلا دیگری است که این کارها را می کند
آخر جمعه بود و ماه نیامده بود تا موج های خروشان آن را با نور مهتابی اش آرام کند و شاید این همه هیاهو اضطراری از جنس غیبت امامی بود که در بطن خود آن را داشت . . .
  • کاظم لو

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

میان هست و نیست ها، باید و نبایدها، آمدن و رفتن ها ، می گردم

قرار می خواهم، قراری از جنس امنیت

امنیتی که مرا آن قدر تنگ در آغوش بگیرد که تپش های بی قرار وجودم آرام گیرد. به حیات برسم. که حیات جز در امنِ آغوش تو مقدور نیست.

در خیالم تا جهنم می روم.. و از آن سو بهشت را می پایم. بهشت از جنس نور و آن گاه دلم روشنایی می خواهد؛ از پی اش امید؛ اطمینان... از پی اش قوت می خواهم. که همه از برکات امنیتی است که سایه تو بر حیاتم می اندازد.

قراری ابدی می خواهم در آغوشی مهربان...

تمام عالم را که گشتم... نشانه ای از تو را یافتم... گویی که برایم پاره ای از جانت را فرستاده باشی... به آن چه در طلبش بود رسیدم، آن پاره وجودت تمام زندگی جهنمی ام را بهشتی پر نور و امن کرد،

برایم همین بس بود که تو گفتی: ان الله مولاکم نعم المولی و نعم النصیر

  • کاظم لو


 سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است . . 

  • کاظم لو

این روزها

قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَّنسِیًّ

اما آن کجا و این کجا . . . !

  • کاظم لو

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و الحمدلله ربّ العالمین

 

دیروز گروه جشن فجر آفرینان برای حسینیه امام رضا واقع در شهرک راه آهن برنامه داشتیم

با ایستگاه های جالب و متفاوت

هم برای خردسالان، بچه های دبستانی و مادرها

یک اتفاق جالب در یکی از ایستگاه افتاد یکی از مربی ها گزارش ایستگاه خودش را بعد از پایان کار در گروه مخصوص مربیان گروه جشن برایمان فرستاد که متاثر شدیم

باهم ببینیم

مربی ایستگاه کاردستی حدیث

. از اولین روز حضورم در این جمع پر برکت یه خاطره برام موند . شش تا پسر کلاس اولی خوش ذوق و با مزه داشتن کار کاردستی حدیث رو انجام میدادن به سوال های من در مورد حدیث جواب میدادن. چه جوری به پدر و مادرتون خوبی میکنید؟ به مامانمون کمک میکنیم تو تمیز کردن.  کمک میکنیم تو سفره انداختن.  به باباهاتون چه جوری کمک میکنید؟ درسامونو خوب میخونیم.  یکی از بچه ها (با صدای محکم و معصوم) من بابام شهید شده؟

ای کاش این سوال رو نمی پرسیدم.


آقا پسر سمت راستی این جواب رو داد.  البته زیباترین صحنه این بود که آقا سام آبی سریع کارتش رو از گردندش درآورد و به اون پسر داد و گفت ما باید به تو احترام بگذاریم. بچه ها دنیاشون خیلی قشنگ است.


  • کاظم لو