طلوع دیگر

به امید روزی که طلوع با حضور تو رخ دهد

طلوع دیگر

به امید روزی که طلوع با حضور تو رخ دهد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

سه روز بود که به دیدارش می رفتم
دو روز اول آرام بود، مثل همیشه . . .
اما روز آخر ....
ناآرام بود ... رفت و برگشت های پر از اضطرار، پر از تنش و گاهی ترسناک، نمی توانستی نزدیکش شوی چه برسد که بخواهی به آغوشش بروی اما بازهم همه دوست داشتند و اگر منع محافظان نبود  آدمها قطعا به استقبالش می رفتند
پذیرای کسی نبود، این را از صدای فریادهایش می فهمیدی، از کوبندگی ضربه هایش
دقت که می کردی درونش آرام بود این را از شدت حملاتش فهمیدم، می زد، می برد، می آورد، در خود می کشید اما دورتر که می شد چنان آرام بود که گویا اصلا دیگری است که این کارها را می کند
آخر جمعه بود و ماه نیامده بود تا موج های خروشان آن را با نور مهتابی اش آرام کند و شاید این همه هیاهو اضطراری از جنس غیبت امامی بود که در بطن خود آن را داشت . . .
  • کاظم لو

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

میان هست و نیست ها، باید و نبایدها، آمدن و رفتن ها ، می گردم

قرار می خواهم، قراری از جنس امنیت

امنیتی که مرا آن قدر تنگ در آغوش بگیرد که تپش های بی قرار وجودم آرام گیرد. به حیات برسم. که حیات جز در امنِ آغوش تو مقدور نیست.

در خیالم تا جهنم می روم.. و از آن سو بهشت را می پایم. بهشت از جنس نور و آن گاه دلم روشنایی می خواهد؛ از پی اش امید؛ اطمینان... از پی اش قوت می خواهم. که همه از برکات امنیتی است که سایه تو بر حیاتم می اندازد.

قراری ابدی می خواهم در آغوشی مهربان...

تمام عالم را که گشتم... نشانه ای از تو را یافتم... گویی که برایم پاره ای از جانت را فرستاده باشی... به آن چه در طلبش بود رسیدم، آن پاره وجودت تمام زندگی جهنمی ام را بهشتی پر نور و امن کرد،

برایم همین بس بود که تو گفتی: ان الله مولاکم نعم المولی و نعم النصیر

  • کاظم لو